زبانشناسی: علمی شرقی
1- مقدمه
در یک همایش علمی بینالمللی در زبانشناسی، مستمع سخنرانی یکی از بنیانیگذاران واجشناسی زایشی بودم. واجشناسی زایشی در کنار نحو زایشی، صَرف زایشی، و معناشناسی از منظر زایشی (2) متعلق به نحلهی زبانشناسی زایشی هستند که نوآم چامسکی زبانشناس شهیر آمریکایی (1928 - ...) آن نحله را در نیمهی دوم قرن بیستم، مشخصاً از 1957، بنا نهاد. زبان شناسی زایشی را انقلاب علمی سوم در تاریخ مطالعات زبانی دانستهاند. دو انقلاب علمی دیگر در مطالعات زبانی عبارتاند از تاریخگرایی (قرن هجدهم و نوزدهم میلادی) و ساختگرایی (نیمهی نخست قرن بیستم). چامسکی خود همواره از پیدایش، یا به بیانی دقیقتر احیاء زبانشناسی زایشی به عنوان انقلاب شناختی یاد میکند (برای آشنایی با این انقلابها و به خصوص انقلاب زایشیِ چامسکیائی به دبیر مقدم 1389، به ویژه فصل اوّل آن، مراجعه کنید). سخنران مدعو همایش علمی مورد اشاره موریس هَله، واجشناس برجسته و استاد مؤسسهی فنّاوری ماساچوست (ام، آی، تی) بود. ریاست آن جلسهی سخنرانی را واجشناس دانشمند و فرهیخته مایکل کنستویچ برعهده داشت که این نگارنده، افتخار شاگردی وی را داشت. دکتر کنستویج جلسه را با بیانات ذیل آغاز کرد: سخنران مدعو این اجلاس موریس هله است. کتاب الگوی آوائی انگلیسی (The Sound Pattern of English) که مؤلفان آن چامسکی و هله هستند و در سال 1968 نشر یافته است، دستاورد گرانسنگ آنهاست زیرا پس از دستور پانینی دقیقترین توصیفی است که از ساخت واجی یک زبان به دست داده شده است.2- دستور پانینی
دستورپانینی دستوری است از زبان سانسکریت با عنوان Aṣṭādhyāyī یعنی «هشت کتاب» زیرا کتاب از هشت بخش اصلی تشکیل شده است. گمان میرود که این دستور حدود 600 سال یا حدود 300 سال پیش از میلاد مسیح تدوین شده باشد. همانطور که رابینز 1974 [1967] تصریح کرده است «به هر روی، روشن است که زبانشناسی در هندوستان میبایست به طور جدی مدتها پیش از نیمهی هزارهی اوّل قبل از میلاد مطرح بوده باشد». (ص 137). دربارهی ارزشهای علم یدستور پانینی به نقل چند قول ذیل از رابینز (1974 [1967] 144 – 145) بسنده میکنم:«... در میان دستور نویسان هندی نام پانینی در صدر نامها قرار دارد. اگرچه تاریخ آن کتاب نامعلوم است، بیهیچگونه تردیدی این کتاب قدیمیترین رسالهی دستوری موجود دربارهی هر زبان هند و اروپایی است، و نیز قدیمیترین اثر علمی نگاشته شده به هر زبان هند و اروپایی است، و به گفتهی بلومفیلد یکی از بزرگترین آثار جاودان هوش و ذکاوت بشری است؛...
بخش اصلی دستور پانینی مشتمل بر بیان جامعی از قاعدههای واژهسازی برای زبان سانسکریت است... پیوستهایی در این اثر وجود دارد که فهرستی از ریشههای فعلی، فهرستی از واژههای دارای تصریف مشابه، و فهرستی از آواهای زبان سانسکریت به دست میدهد. قاعدههای زبانی [پیش گفته]، همچون قاعدههای زبانی معمول در میان دستوریان زایشی امروز، میبایست در ترتیبی منظم عمل کنند؛ و جدای از اینکه پانینی در حد کمال به همهی جنبههای واژهسازی زبان سانسکریت میپردازد، کسانی که اثر پایینی را، چه در هندوستان و چه در اروپا، مطالعه کردهاند، بیش از هر چیز تحت تأثیر نبوغ وی در بیان بسیار موجز قاعدههای زبانی قرار گرفتهاند... کتاب اشتادهیائی [یعنی کتاب پانینی] کتاب دستوری است برای دستورنویسان، نه راهنمایی برای زبانآموز یا معلّم... .
دستور پانینی در چارچوبی تنظیم شده که توصیف دستوری دیگر بخشهای زبان و نیز نظریهی زیربنایی آن تلویحاً قابل استنباط است.»
اندرسن در کتاب واجشناسی در قرن بیستم (1985) از تأثیرگذاری عمیق دستور پانینی بر لئونارد بلومفیلد، زبانشناس برجسته و صاحبنام مکتب ساختگرایی امریکایی، سخن گفته است. اندرسن میگوید:
«روشن است که این شیوهی کلیِ توصیفِواژ – واجی را بلومفیلد از دستور سانسکریت برگرفته است. بلومفیلد از آغاز تحصیلاتش در زبان هند و اروپایی با اثر پانینی به خوبی آشنا گشت؛ او در معرفی و نقدی که در سال 1929 نوشت، دستور پانینی را «یکی از بزرگترین آثار جاودان هوش و ذکاوت بشری (آنچه بیشتر مورد توجه ماست)، انگارههای اجتنابناپذیر برای توصیف زبانها» وصف کرد ([به نقل] از هاکت 1970 ؛219). ... میتوان گفت که قاعدههای ... کتاب اشتادهیائی پانینی...، و نه اصول ویس (Weiss) [شخصیت مشهور آلمانی در روانشناسی زبان در اوایل قرن بیستم] در روانشناسی، الهامبخش واقعی و اصلی بلومفیلد در نگارش مقالهی [1926] او برای تدوین اصول کلی زبانشناسی بوده است.»
اندرسن در بخش دیگری از کتاب خود تصریح کرده است «...شیوهی بلومفیلد برای توصیف واژ – واجی برگرفته از پانینی است: در آن شیوه ابتدا «صورتهای پایه» به دست داده میشود، که به آن مجموعهای از قاعدههای مرتّب شده و دارای ترتیب یک به یک عمل میکنند تا سرانجام صورت (واجی) روساختی را مشتق کنند.» (ص301).
اِمِنو در مقالهی کوتاهی با عنوان «بلومفیلد و پانینی» (1988) ظرایف بیشتری را دربارهی تأثیر دستورپانینی بر آثار بلومفیلد و نیز بر سیر تحول زبانشناسی در اروپا روشن میسازد. وی مشخصاً از ردپای دستور پانینی در کتاب زبان بلومفیلد (1933) و نیز در برخی از توصیفها و تحلیلهای او از زبانهای بومیان امریکا و نیز از زبان تاگالوگ (زبانی در فیلیپین) یاد کرده است. اِمنو پس از نقل جملهای که مبنی بر اینکه دستور پانینی یک از بزرگترین آثار جاودان بشری است، گفتهی دیگری را از وی نقل کرده که در آن آمده «تنها دستاوردی در رشتهی ما [زبان شناسی] که میتواند با آن در یک مقام قرار گیرد... زبانشناسی تاریخی قرن نوزدهم است» (اِمنو، ص 756)، اِمنو بیدرنگ افزوده که زبانشناسی تاریخی را «... آشنا شدن اروپا با دستور هندی در آغاز آن قرن برانگیخت» [لفظ به لفظ «جرقه زد»] (همانجا) (3).
از نامهای که بلومفیلد در تاریخ بیست و سوم دسامبر سال 1919 خطاب به ترومن میکلسون (Truman Michelson) نوشته معلوم میشود که وی تا چه اندازه از دستور پانینی و آثار متخصصان هند و اروپایی تأثیر پذیرفته است. وی میگوید «روشی که بر مبنای آن [روی زبان تاگالوگ] کار کردم توان ما را در درک ساخت زبانها به پیش خواهد برد... مشتاق هستم آن را در مورد زبانی از گروه الگونکیائی (Algonquian) [از زبانهای بومیان آمریکا] به کار بندم... الگوهای من عبارتاند از پانینی و آن نوع کاری که توسط استاد من پروفسور واکرناگل [Wackernagel] ... در زبان هند و اروپایی انجام شده است.» (اِمنو 1988، ص 757).
اِمنو در پاراگرافی دیگر میگوید «فکر میکنم، روشن است که تا چه اندازه روشها و اندیشههای زبانشناختی بلومفیلد تحت تأثیر دانش عمیق او از دستورنویسان سانسکریت بوده است.» (همانجا). وی در ادامه میافزاید «تأسّف میخورم که هیچگاه در این باره [که بلومفیلد چگونه و از چه زمانی این دانش عمیق را کسب کرد] از او سوال نکردم. تردید ندارم که او در پاسخ صریح و بیپرده میبود... همچنان که به من گفته بود که دستور پانینی یکی از کتابهایی بود که همواره در کنار دست داشت...» (همانجا). از مجموع توضیحات و باریکبینیهای اِمِنو معلوم میشود که دانش بلومفیلد دربارهی دستور بانینی در زمانی که در زبان فیلیپینی تاگالوگ پژوهش میکرده کاملاً شکل گرفته بوده است. از آنجایی که این اثر در سال 1917 طبع شد و گویشور تاگالوگی در سالهای 1914 – 1917 در دانشگاه ایلینوی (امریکا) به سر میبرده است، میتوان احتمال داد که پژوهش مزبور احتمالاً در سالهای 1915 و 1916 انجام گرفته است. از طرفی دیگر، میدانیم که بلومفیلد در سالهای 1913 – 1914 در لایپزیک و گوتینگن آلمان به ادامهی تحصیل پرداخت. استادان او در این دوره عبارت بودند از آگوست لسکین (August Leskien)، کارل بروگمن (karl Brugman)، که هر دو متخصص در زبانهای هند و اروپایی بودند، و هرمن اولدنبرگ (Hermann Oldenberg)، دانشمندی بزرگ متخصص در آثار ودائی و سانسکریت در دانشگاه گوتینگن، اِمنو، با توجه به این ملاحظات، نتیجه میگیرد که «... تنها پس از سفر به اروپاست که به کارگیری روش پانینی در آثار بلومفیلد به تدریج ظاهر میشود، و در سوابق دانشگاهی و علمی وی تا پیش از این سفر هیچ نشانهای از آگاهی عمیق او از پانینی یافت نمیشود. نتیجهگیری ما میتواند این باشد که از طریق واکرناگل بوده که انگیزه یا راهنمایی برای مطالعهی پانینی دریافت کرد، یا حتی اینکه او دستور پانینی را با واکرناگل خواند» (ص 757 – 758). (4)
از آغاز بحث تاکنون به تاثیر دستور پانینی بر سه مکتب زبان شناسی در غرب اشاره داشتهایم: (الف) آشنایی با دستور پانینی منجر به پیدایش زبانشناسی تاریخی در قرن نوزدهم در اروپا شد؛ (ب) روش پانینی را لئونارد بلومفیلد، شخصیت بارز در نحلهی ساختگرایی امریکایی، در توصیف زبانها به کار بست؛ (ج) قاعدههای زبانی مطرح شده در دستور پانینی و ترتیب عملکرد آنها شبیه قاعدههای زبانی معمول در زبانشناسی زایشی (امروز) است. اینک بایسته است فهرستوار عمدهترین ویژگیهای آن دستور را معرفی کنیم و بدین ترتیب تصویر روشنتری از ارزشهای خود آن دستور به دست دهیم. این معرفی برگرفته از کتاب بسیار مهم تاریخ جهانی زبانشناسی نوشتهی اِسا ایتکونن (1991) است. ایتکونن شرح خود را از زبانشناسی در هندوستان چنین آغاز میکند: «هر تاریخ جهانی زبانشناسی میباید با هندوستان آغاز شود، زیرا زبانشناسی سنتی طولانیتر و بهتر از هر جای دیگر، در هندوستان دارد. تا آنجا که تاریخ ثبت شده گواهی میدهد، دستور پانینی (حدود 400 پیش از میلاد) خاستگاه زبانشناسی هندی است.» (ص 5). اما همچنانکه ایتکونن توضیح داده سابقهی زبانشناسی در هندوستان به پیش از پانینی باز میگردد. وی میگوید «از میان زیرشاخههای زبانشناسی، ابتدا آواشناسی و واجشناسی به وجود آمدند. آثار ودائی (5)، مدتها پیش از ابداع خط سروده شدند. آنها را با صدای بلند از حفظ میخواندند، و هنگامی که زبان روزمره شروع کرد به تغییر در جهت آنچه بعدها زبان سانسکریت قدیم/ کلاسیک نامیده شد، حفظ تلفظ صحیح آثار ودائی به تدریج اهمیت بیشتری یافت. بالطبع توجه به تلفظ (صحیح) موجب علاقه به چگونگی تولید آواها شد. طبقهبندی آواها براساس جایگاه و شیوهی فراگویی آنها به آغاز دورهی پسا – ودائی، یعنی حدود 800 – 700 پیش از میلاد باز میگردد.» (ص 10).
در پایان این بحث، ایتکونن جمعبندی ذیل را به دست میدهد: «پانینی نام ده دستورنویس دیگر را ذکر میکند. از آنجا که آثار آنها بدون به جا ماندن هرگونه ردّی محو شده است، به نظر میرسد بیمورد باشد که دربارهی محتوای آنها گمانهزنی کنیم. به هر روی، تا این اندازه روشن است که چون دستور (به همراه آواشناسی و ریشهشناسی) یکی از شش علم مُعین در ودا بود، میبایست توفیقهای بنیادی در تحلیل دستوری در پیش از عصر پانینی حاصل شده باشد.» (ص 11 – 12). اکنون فهرستوار ویژگیها و دشواریهای عمدهی دستور پانینی را براساس ایتکونن (1991) به دست میدهیم:
1- در مجموع، دستور پانینی اندکی کمتر از 4000 قاعده زبانی را شامل میشود (ص 12).
2- پانینی زبان گفتار طبقهی تحصیل کردهی زمان خود را مبنای بررسی قرار داده است (همانجا).
3- برای مدت زمانی طولانی، یعنی دستکم برای دویست سال، دستور پانینی به قید کتابت درنیامده بود بلکه فقط حفظ میشد و دانشجویان علم دستور به صورت شفاهی آن را از نسلی به نسل دیگر انتقال میدادند. جالب است بدانیم که فراگیری این دستور همواره شالودهی تحصیلات برهمنها، که بالاترین طبقه اجتماعی در آئین هندو را تشکیل میدهند، بوده است. (همانجا)
4-حتی برای کسی که به زبان سانسکریت تسلط کامل دارد و از دانش زبانشناسی هم بهرهمند است، درک دستور پانینی بدون تفسیرهای نوشته شده بر آن یا بدون داشتن آموزش خاص در سنت پانینی ممکن نیست. علت این پیچیدگی سه چیز است: (الف) قراردادهای فراوانی است که انحصاراً در آن دستور وضع شده و خارج از آن سنت هیچمعنا و مفهومی ندارد.، (ب) منتها درجهی اختصار و ایجاز، تا حدی که قاعدهها اغلب در یک یا دو کلمه بیان شدهاند، ج) نبودن نظم و سامان در ترتیب عملکرد قاعدهها. جای تعجب نیست که تسلط بر این دستور در گذشته در کمتر از پانزده سال امکانپذیر نبوده است (ص 14، 15 و 17).
5- ساختار کلی کتاب اشتادهیائی «مشتمل بر هشت فصل» اثر پانینی به شرح ذیل است: فصل اوّل به «فرا قاعدهها» (metarules)، یعنی تعاریف و قاعدههای تفسیر، و همچنین جنبههای مختلف صرفیِ فعل، و «نقشهای معنایی» (Semantic roles) پرداخته است. فصل دوم به شرح انواع مختلف ترکیبهای اسمی و معانیِ «پایانههای حالت» (case endings) اختصاص یافته است. فصلهای سوم، چهارم، و پنجم به مفهوم کلی «وند»، یعنی جنبههای صرفیِ فعل و جنبههای صرفیِ اسم (شامل ساختن اسم با کمک وندهای نشانهی مؤنث و نیز وندهای اسمی «اوّلیه» و «ثانویه») اختصاص یافته است. فصلهای شش، هفت و هشت به واجشناسی، شامل تکیه و ابدالها و دگرگونیهای آوایی میپردازد. (ص 21 – 22).
6- دستور پانینی نظامی است اشتقاقی که از معنا به سوی آوا حرکت میکند (ص 31). در این فرایند گذر از معنا به آوا، سه نوع «قاعدهی دستوری» (Grammatical Rule) نقشآفرین است. مبنای این تقسیمبندی سهگانه نقش و اثری است که هر نوع قاعده در کارکرد کلیِ دستور دارد. آن قاعدهها عبارتاند از «قاعدههای بیان» (expression rules)، «قاعدههای ترکیب (combination rules)، و «قاعدههای جایگزین» (substitution rules). قاعدههای بیان وظیفهی بیان معانی را در قالب صورتهای (انتزاعی) به عهده دارد. در اینجا منظور از معنا «معانی دستوری» (grammatical meanings) و نه «معانی واژگانی» (lexical meanings) است. این تصریح دربارهی معنا از آن جهت است که «معانی واژگانی» در قلمرو «ریشهشناسی» (etymology) جای داده شده بود. همچنین از قاعدههای پانینی میتوان استنباط کرد که ضرورت ندارد برخی از جنبههای معنا را به طور مستقیم آموزش داد چونکه آن معانی را میتوان به آسانی از کارکرد زبان (use of language) دریافت (همانجا). قول ذیل که از ایتکونن (ص 32) نقل میشود، هم تصویر بسیار روشنی از انگارهی کلی دستور پانینی فرا روی ما مینهد و هم وظیفهی قاعدههای بیان را آشکارتر میسازد.
«هدف نهایی پانینی عبارت است از اشتقاق (همه و فقط) جملههای درست سانسکریت. معادلِ معنایی صورت جمله همان بازنمایی «وضعیت امور» (state of affairs) است. وضعیت امور متشکل است از یک «کنش» (action=kriyā) و معمولاً یک یا چند «شرکتکننده» (participant) که «نقشهای معنایی» مختلفی را نشان میدهند. بدین ترتیب، قاعدههای بیان نخستین قاعدههایی هستند که عمل میکنند، و اوّلین کاری که باید انجام دهند تخصیص صورت به واحدِ معنایی «کنش» میباشد، و دومین کار آنها تخصیص صورت به (شرکتکنندگان نشان دهندهی) نقشهای معنایی است. و، البته، «صورت» در اینجا به معنای صورت دستوری (انتزاعی) است، زیرا صورتهای واژگانی (مرتبط با معانی مربوط) که در جملهها یافت میشود توسط قاعده تعیین نمیشود، بلکه فقط توسط نیت ارتباط گوینده تعیین میگردد.
«کنش» (kriyā=) مفهومی انتزاعی است، که توسط فعل به عنوان یک واحد واژگانی بیان میشود. کنش در هیئت یکی از سه مقولهی ذیل تحقق مییابد: «انجام دادن» (‘doing’=kartṛ)، «دستخوشِ چیزی شدن» (‘undergoing’=karman)، «روی دادن» (‘happening’=bhāva). به این معانی دستوری است که صورتهای دستوری انتزاعی تخصیص داده میشود.»
در ادامهی بحث، ایتکونن نحوهی بیان نقشهای معنایی (kāraka=) را شرح داده است. این شرح خواندنی را نیز در زیر نقل کردهایم:
«شش نقش معنایی وجود دارند که عبارتاند از «عامل» (‘agent’=kartṛ)، پذیرا (‘patient’) یا «مقصد» (‘goal’) [که برابر سانسکریت آنها] (=karman) [است]، «دریافت کننده» (‘recipient’= sampradāna)، «وسیله/ ابزار» (‘instrument’= karana)، «مکان» (’place’=adhikarana)، و «مبدأ» (‘source’= apādāna) . این نقشهای معنایی، به ترتیب، معمولاً توسط پایانههای حالت به شرح ذیل بیان میشوند: «فاعلی» (nominative)، «مفعولی» (accusative)، برایی (dative)، «وسیلهای/ابزاری» (instrumental)، «مکانی» (locative) ، و «ازی» (ablative). شایان توجه است که اصطلاحهای kartṛ و karman پیوسته با ابهام به کار برده شدهاند، از یکسو در معنای «انجام دادن» و «دستخوش چیزی شدن» و از سویی دیگر در معنای «عامل» و «پذیرا» (یا «مقصد») بودن» (همانجا).
در بخشی دیگر، از قاعدههای ترکیب بحث شده است. وظیفهی این نوع قاعده را در نقل قول زیر از ایتکونن میتوان به روشنی درک کرد:
«قاعدههای بیان، مجموعهی گستردهای از صورتهای دستوری انتزاعی را به دست میدهند. برای تولید جملهی صحیح، صورتهای درست را میبایست به طرق درست از نظر واحدهای واژگانی (که با توجه به نیت ارتباطی گوینده انتخاب میشوند) و از نظر رابطهی آن صورتها نسبت به هم سامان داد. کاردونا (Cardona) در کتاب خود (1988، صفحات 7 – 13) بین عملیات مختلف، با توجه به عناصری که در آن شرکت دارند، تمایز قائل میشود. آن عملیات عبارتاند از «وند افزایی» (affixation)، «افزونهافزایی» (augmentation)، «دوگانسازی/ تکرار» (reduplication)، و «مرکبسازی» (compounding). با وجود این، باید در نظر داشت که تمام موارد مزبور، نشان دهندهی یک نوع عملیات مشترک، یعنی ترکیب، هستند که در قالب قاعدههای مربوط بیان میشوند. همواره نقطهی آغازی وجود دارد، یعنی با یک ریشه (فعلی) [در سانسکریت] (dhātu=) یا یک ستاک اسمی (prātipadika=)، که به آن عناصر دیگر به شیوهی مرحله به مرحله افزوده میشوند.
اسمهای مرکب، بالاترین مرتبهی عملکرد قاعدههای ترکیب را تشکیل میدهند. از آنجا که ترتیب واژهها در زبان سانسکریت کاملاً آزاد است، هیچ قاعدهای برای تعیین ترتیب واژههای مستقل نسبت به هم وجود ندارد. با وجود این، همچنانکه استال در کتاب خود (1967، صفحات 2-3) گفته است، به رابطهی برون جملهای (saṃbandha=) واژهها پرداخته شده، به رغم اینکه ترتیب (abhisaṃbandha=) میان آنها [= واژهها] مورد توجه قرار نگرفته است. درست همانند انتخاب واحدهای واژگانی، ترتیب واژهها نیز توسط گوینده رقم میخورد. به دیگر سخن، هدف نهایی، توصیف دستوری جمله است (= نگرشِ vākya-saṃskāra)، و نه واژه (= نگرشِ pada-saṃskāra)، علیرغم این واقعیت که مفسران گاه ادعاهایی خلاف آن ابراز کردهاند.» (ص 34 – 35).
سومین نوع قاعده در دستور پانینی «قاعدههای جایگزین» است. در انگارهی زبانی پانینی قاعدههای جایگزین پس از دو قاعدهی پیشگفته عمل میکنند. به بیانی دیگر، قاعدههای نوع اوّل، یعنی «قاعدههای بیان»، گذار از سازههای معنایی را که شامل کنش به علاوه شرکتکنندگان میشود به سازههای صوری که مشتمل است بر «فعل و اسمها» موجب میشود. قاعدههای نوع دوم، یعنی «قاعدههای ترکیب» وظیفهی ساختن فعلها و اسمها را از سازههای بنیادی آنها به عهده دارند. ساخت حاصل در این مرحله جملهای است در سطح انتزاعی. در این مرحله نوبت عملکرد «قاعدههای جایگزین» فرا میرسد تا آن بازنمایی انتزاعی را با یک بازنمایی ملموس و عینی جایگزین کند (ص 36).
بدین ترتیب، همچنانکه شکل «1» نشان میدهد، و پیشتر نیز گفته شد، انگارهی دستور پانینی نظامی است اشتقاقی که از معنا به آوا گذر میکند. در این گذر سه نوع قاعده در ترتیبی که در شکل مشاهده میشود عمل میکند. ایتکونن تأکید کرده است که «قاعدههای بیان و قاعدههای جایگزین قاعدههای «عمودی» (vertical) هستند... اما قاعدههای ترکیب قاعدههای «افقی» (horizontal) میباشند.» (ص 39).
شکل «1»: انگارهی دستور پانینی (برگرفته از ایتکونن 1991، ص 39)
ایتکونن بر این باوراست که «از نظر من تردیدی وجود ندارد که دستکم تا سال 1970 در هیچ کجای جهان دستوری قابل قیاس با این دستور [= دستور پانینی] تدوین نشده بود، یعنی دستوری که تا این میزان پوششی گسترده از داده را با پیچیدگی نظری تلفیق کرده باشد. افزون بر آن، روشن است که فقط در دهههای اخیر است که با ابداع شیوههای توصیف صوری و جبری [= ریاضی] زبانشناسان غربی امکان یافتهاند که ارزش توفیقهای پانینی را به طور کامل درک کنند.» (ص 68 – 69). او در تأیید مدعای خود ابتدا عکسالعمل توأم با خشم ویتنی زبانشناس طراز اوّل نظریهپرداز در زبانشناسی تاریخی – تطبیقی در اواخر قرن نوزدهم را مطرح میکند. ویتنی دربارهی دستور پانینی چنین گفته بود: «معجزهی استادی و ابتکار، اما استادی و ابتکاری مفرط و بیهوده»، بیهوده زیرا «کاری که پانینی به آن اهتمام ورزید ورای قدرت انسان میراست که به آن دست یابد، به ویژه به صورت و شیوهای که او اتخاذ کرده بود». (به نقل از ایتکونن، ص 69). آنگاه ایتکونن بیدرنگ میافزاید «بدین ترتیب، درنظر ویتنی، دستور پانینی در نهایت به لحاظ وضوح و حقیقت عینی [= عینیت] زیانآور از کاردرآمد.» (همانجا).
اما ایتکونن میگوید در همان زمان، مشخصاً دههی آخر قرن نوزده، حتی خارج از حلقهی هندشناسان گاه ارزش دستور پانینی مورد تمجید قرار گرفته بود.
شخصیتی همچون گبلنتز (Gabelentz) از دستور پانینی به عنوان معجزه و کارخارقالعاده «miracle» ([به آلمانی] wunderwerk) یاد میکند. ایتکونن ارزیابی گبلنتز را این چنین باز گفته است: «یک «دستور کامل» خود را موظف میداند که تمام پدیدههای دستوری یک زبان، حتی موارد بسیار کم رخداد و بیاهمیت، را ثبت و تبیین کند. این مهم فقط یکبار به انجام رسیده است، یعنی در کار خارقالعادهی پانینی.» (همانجا).
سرانجام، ایتکونن جملهای را از کتاب زبان نوشتهی بلومفیلد (1933) نقل میکند که «[دستورپانینی] با تمام جزئیات، هر تصریف، اشتقاق، و ترکیب را، و نیز هر کاربرد نحوی گفتار مؤلف آن را شرح میدهد. تا این زمان، هیچ زبان دیگری به این حد کمال توصیف نشده است.» (همانجا).
ایتکونن به این گفتهی بلومفیلد ارزیابی خویش را میافزاید. وی میگوید «[بلومفیلد] این مطلب را در اوایل دههی 30 نوشته بود؛ و همانطور که قبلاً گفتم، من از جانب خودم مایلم دورهی تفوق پانینی را دستکم حدود چهل سال دیگر گسترش دهم.» (ص 69 – 70). ایتکونن در پینوشتی که به این گفته افزوده تصریح کرده «این ارزیابی را کیپارسکی (1979، ص 18) در شرح خود از اشتادهیائی به مثابهی «جامعترین دستور زایشی نوشته شدهی تاکنون» تأئید کرده است.» (ایتکونن، ص 86، پینوشت 24).
کیپارسکی (Kiparsky) و استال (Staal)، که هر دو صاحب نام و صاحب آثار متعدد در زبانشناسی هندسی هستند در مقالهای مشترک با عنوان «رابطههای نحوی و معنایی در دستور پانینی» (1969) بحث خود را چنین آغاز میکنند:
«تدریجاً معلوم میشود که دستور پانینی محدود به تحلیل واژهها... نیست بلکه نظریهای است برای رابطههای kāraka این رابطهها شامل مفاهیمی میشود که در غرب به طور سنتی «فاعل منطقی»، «مفعول منطقی»، و مانند آن خوانده شده، و مرتبط است با رابطههای نحویِ «زیرساختی» یا «ژرفساختی» مطرح در دستور گشتاری» (ص 83). به هنگام معرفی جزییتر آن دستور، کیپارسکی و استال میگویند «دستور پانینی نظامی است از قاعدهها که بازنماییهای معنایی جملهها را به بازنماییهای آوایی آنها، از طریق دو سطح میانی که میتوان آنها را به ترتیب با سطوح ژرف (یا زیر) ساخت و روساخت در دستور زایشی مقایسه کرد، تبدیل میکند» (ص 84). شکل «2» انگارهای است از دستور پانینی که نویسندگان مقاله به دست دادهاند:
شکل «2»: انگارهی دستور پانینی (کیپارسکی و استال 1969)
1) John opened the door with the Key. [7]
2) The door was opened by John. [8]
3) The Key opened the door. [9]
4) The door opened. [10]
ایتکونن دربارهی این مثال چنین گفته است: «طبق دستور حالت، حالتهای معنایی the key, the door, John (یعنی عامل، پذیرا، و وسیله/ ابزار) در همهی جملهها [ی بالا] ثابت میمانند. اما، طبق سنت پانینی، the door در مثالهای (7) [1]، (8) [2] و (9) [3] پذیر است، و در مثال (10) [4] عامل است، حال آنکه the key در مثال (7) [1] وسیله/ ابزار است و در مثال (9) [3] عامل. این نشان میدهد که در دستور پانینی در مقایسه با دستور حالت معناشناسی تا حد بیشتری توسط صورت (روساختی) تعیین میشود. به دیگر سخن، «معناشناسی» در دستور حالت با آنچه من "هستیشناسی پیش زبانی" (prelinguistic ontology) خواندهام یکسان است.» (ص 76).
در این باره لازم به ذکر است که در چارچوب «دستور نقشگرای نظاممند» (Systemic Functional Grammar) که واضع آن مایکل هلیدی (Halliday) است، تحلیل حالتهای معنایی بسیار شبیه تحلیل پانینی از این حالتهاست. افزون بر آن، هیئت کلی انگارهی زبانی دستور نقشگرای نظاممند شباهتهای بسیاری با انگارهی دستور پانینی (که در شکلهای «1» و «2» آمده) دارد. این نگارنده هیئت کلی انگارهی زبانی هلیدی را براساس کتاب (2004) هلیدی و متیسون (Matthiessen) که تازهترین چهرهی دستور نقشگرای نظاممند در آن شرح داده شده، در شکل «3» به دست داده است. همانطور که در این شکل دیده میشود، انگارهی زبانی با معنا شروع میشود و به نظام آواها یا نویسهها (یعنی نظام نوشتاری) از طریق سطح میانیِ واژگان – دستور (lexico-grammar) که شامل واژگان (lexicon) و دستور که خود متشکل از صرف و نحو است منتهی میشود.
شکل «3»: انگارهی کلی دستور نقشگرای نظاممند هلیدی
3- الکتاب سیبویه
در تاریخ زبانشناسی نقطهی عطف دیگری نیز ثبت است. آن نقطهی عطف هم، در شرق بوده و آن زبانشناسی در جهان اسلام است. شخصیت بیبدیل زبانشناسی در جهان اسلام، دانشمند ایرانیتبار ابوبشر عمروبن عثمان بن قنبر(یا قنبره) فارسی بیضاوی ملقب به سیبویه (6) (ولادت بیضاء فارس 148 هـ.ق./ 765 م. – وفات 180 هـ ق./ 796 م. است. سیبویه مؤلف الکتاب است که کتابی است در صرف و نحو زبان عربی. ایتکونن، نویسندهی کتاب تاریخ جهانی زبانشناسی (1991) با نقلِ قول ذیل (ص 125) از فخری (1970) منزلت دانشمندان ایرانی را در فرهنگ و تمدن اسلامی روشن ساخته است.«پس از سال 750 [میلادی] تقریباً همهی شخصیتهای برجسته و اصلی اسلام پارسیتبار بودند: بزرگترین دستورنویس، سیبویه (وفات حدود 793)، بزرگترین فیلسوف، ابنسینا (وفات 1037)، بزرگ ترین پزشک، رازی (وفات حدود 925)، و بزرگترین عالم الهیات، غزالی (وفات 1111)» (فخری 1970: 50 – 49).
ایتکونن در وصفالکتاب گفته است که «... کهنترین دستور موجود از عربی قدیم (classical Arabic) است درست همانطور که کتاب اشتادهیائی (Astādhyāyī) پانینی کهنترین دستور موجود از سانسکریت قدیم (classical Sanskrit) است. و درست همچون پانینی، سیبویه به اتفاق آرا نه تنها به عنوان پایهگذار یک سنت زبانشناختی عظیم شناخته میشود، بلکه به عنوان بهترین نمایندهی آن نیز دانسته میشود.» (ص 128). ایتکونن بر این باور است که «زبانشناسی عرب» (Arab linguistics) عملاً در زمان سیبویه پدید آمد. دانشمندان دیگر معتقدند که وی نظام دستوری خود را بر پایههای مکتبِ دستوری نسبتاً پیشرفتهای بنا نهاده است هر چند که قدمت آن مکتب از یکصدسال بیشتر نبوده است. این باور را وجود دو مکتب دستوری، یکی مکتب کوفه و دیگری مکتب بصره، که حضو سیبویه موجب برتری مکتب بصره گشت، تقویت میکند. سیبویه در زمان حیاتش سخت به دفاع از دیدگاههای دستوری خود پرداخت و همچنان که ایتکونن (ص 129) به قول از کارتر (1968) تأکید کرده است «الکتاب در حقیقت نبردی در جریان را میان سیبویه و مخالفانش به تصویر میکشد.» (کارتر 1968: 35). اما، برای مدت چندین قرن، سیبویه مرجع بلامنازع در مطاعات دستوری بود و الکتاب را میتوان دستوری بیهمتا برای زبان عربی دانست. ایتکونن تصریح میکند که این جایگاه و منزلت هنگامی بیشتر جلوه میکند که بدانیم زبانشناسی رشتهای نسبتاً رایج و پرطرفدار در جهان عرب بود. این واقعیت که تحقیقات نشان داده است که در حدود سال 960 میلادی، از 265 زبانشناس نام برده شده و در تحقیقات انجام شده حدود 600 سال پس از آن این تعداد نام به 2209 افزایش یافته است گواه این مطلب است (ایتکونن، ص 129). در یک چشمانداز تاریخی درمییابیم که سیبویه کوشید حقایق زبانشناختی را در دو سطح توصیف کند: سطح صورت و سطح کنش. زبانشناسان و دستورنویسان پس از سیبویه سطح صورت را همانگونه که وی ترسیم کرده بود دنبال کردند. بدینترتیب، پس از سیبویه در مطالعات دستوری در زبان عربی «تحول کیفی رخ نداد، بلکه تحدید حیطهی بررسی و مطالعه انجام گرفت (که در عوض سامان و نظاممندی بیشتری را در پی داشت).» (ایتکونن، ص 130).
پیش از آنکه به معرفی آرای زبانشناختی سیبویه بپردازم، لازم میدانم که از وجوه اشتراک و افتراقی که ایتکونن میان دیدگاههای پانینی و سیبویه مشاهده کرده است سخن بگویم. وی معتقد است که سنتهای زبانشناختی در هند و در جهان عرب فوقالعاده شبیه هستند، اوّل اینکه در هر سنت بهترین زبانشناسی که تاریخ ثبت شده نشان میدهد در آغاز آن قرار دارد. دوم اینکه، هر دو سنت پیامدهای بسیار مهمی برای مفهوم «پیشرفت علمی» در فلسفهی علم دارند. هر دو مورد، قرنهاست که نحوهی مطالعات زبانی را در گسترهی خود، یعنی هندوستان و جهان عرب، رقم زدهاند. سوم آنکه، درک و فهم هر دو رویکرد زبانی برای افراد غیرمتخصص، بدون کمک تفسیرهایی که مفسران بر آنها نوشتهاند، بسیار دشوار است. با وجود این اشتراکها، تفاوتهایی نیز بین دیدگاه و سنت پانینی از یک سو و دیدگاه و سنت سیبویه از سوی دیگر دیده میشود. نخست اینکه تفاوت سبکی عمدهای میان آن دو وجود دارد. پانینی قاعدههای زبانی خود را بسیار موجز و مختصر و به کمک نشانهها و علائم کمکی بیان کرده است و هیچ جملهای را به عنوان مثالی برای عملکرد قاعدههای خود ارائه نکرده است. اما، در مقابل، سیبویه به کمک جملهبندیهای پیچیده و بدون استفاده از هر نوع نشانه یا علامتی کمکی، و با ارائهی هزاران مثال مطالب خود را عرضه کرده است. تفاوت عمدهی دیگر بین آن دو رویکرد به علائق زبانشناختی آن دو شخصیت مربوط میشود. پانینی بر صرف و واجشناسی تمرکز کرد و نحو و معناشناسی را به اجمال برگزار کرد. اما سیبویه بیشترین توجه خود را به نحو معطوف کرد؛ هم به صرف و هم به واجشناسی به طور نستباً گسترده و مفصل پرداخت، ولی معناشناسی را تقریباً به کلی نادیده گرفت (ص 131 – 130).
اینک با مبانی و اصول دیدگاه زبانشناختی سیبویه که بیش از هزار سال است که نظریهی نحوی عرب را تشکیل میدهد آشنا میشویم. در این معرفی، گاه مقایسهای میان این دیدگاه و دیدگاههای دیگر نیز صورت گرفته است.
1- تصریف اسمی (nominal inflection) و مشخصاً حالتهای نحوی اسمها از دلمشغولیهای دستورنویسان عرب بوده است. در عربی قدیم (یا کلاسیک) حالتهای فاعلی (nominative)، مفعولی (accusative)، و اضافی (genitive) یافت میشود. تبیین رخداد هر یک از آن حالتها براساس کلمهای که قبل از آن اسم واقع میشود انجام گرفته است. بدین ترتیب، فعل عامل (cause) است برای آنکه اسم پس از آن، یعنی معمول (effect)، در حالت فاعلی یا مفعولی باشد. به همین ترتیب، حرف اضافه عامل است که باعث میشود اسم پس از آن، یعنی معمول، در حالت اضافی باشد. براین اساس، ایتکونن طرح کلی حالتدهی را در نظریهی نحوی سیبویه به صورتی که در ساختار «4» آمده ترسیم کرده است (ص 132). این شکل که خود یک «ساختار» (construction) و در اصطلاحات نحو عرب یک عمل است، رابطهی بین عامل و معمول را نشان میدهد.
شکل «4»: رابطهی بین عامل و معمول در یک عمل
2- مفهوم دیگری که در سنت دستورنویسی عرب بسیار مورد توجه بوده است «بسط قیاسی» (analogical extension) یا همان «قیاس» است. در سنت مزبور قیاس دو کاربرد دارد. یک کاربرد غیرنظری است و کاربرد دیگر «نظری». مراد از کاربرد «غیرنظری» استفاده از قیاس در امر واژهسازی است؛ یعنی فرایندی که به کمک آن میتوان واژههای بیشماری، به قیاس صورتهای موجودِ زبان، پدید آورد. این فرایند نشانگر «نامتناهی بودن» (openness) زبان است. مراد از کاربرد «نظری» قیاس، تعبیر و تلقی روابط ساختاری متفاوت به عنوان رابطهای مشابه است. به عنوان مثال، رابطهی ساختاری نشان داده شده در شکل «4» صورتبندی هر نوع رابطهی میان سازهی حاکم و سازهی تحت حاکمیت است که تعیین حالتهای فاعلی، مفعولی و اضافی و نیز رابطههای دستوری دیگر نمونههای مختلفی هستند از همان صورتبندی واحد (ایتکونن، ص 134 – 133).
3- از دیگر مبانی سنت دستوری عرب قائل شدن به دو نوع جمله است: «جملههای فعلیّه» (verbal sentence) و «جملههای اسمیّه» (nominal sentence). در هر دو نوع جمله رابطهی اسناد برقرار است که خود رابطهای است دوتایی (binary). در جملههای فعلیّه، رابطهی اسناد میان «فعل/ کنش» و «فاعل» برقرار است. اما، در جملههای اسمیّه این رابطه بین «مبتدا» (topic) و خبر (comment) مفروض است. شکل «5» رابطهی مزبور را نشان میدهد (ایتکونن، ص 140).
شکل «5» : رابطهی اسناد در جملههای اسمیّه و فعلیّه
«زید/ مردی برخاست (لفظ به لفظ: برخاست زید/ مردی)».
rajul – u – n zayd – un (5) qāma
نکره – فاعل – مرد فاعلی – زید ایستاد
در مورد فعلهای متعدی دارای ترتیب فعل + فاعل + مفعول، ایتکونن مطلب درخور توجهی را بیان میکند. وی میگوید «الزام دوتایی این پیامد را دارد که مفعولها، یعنی متممهای دارای حالت مفعولی، متعق به فعل، مثلاً نمونه «2» [6] ..، «اختیاری» (optional) در نظر گرفته شوند» (همانجا).
در این مثال (و مثالهای مشابه] فعل بر اسمی در حالت فاعلی و اسم دیگری در حالت مفعولی حاکمیت میکند.
zayd-an I-rajul-u rajul-u-n (6)daraba
مفعولی – زید فاعلی – مرد – معرفه نکره – فاعلی – مرد زد
«مردی/ آن مرد زید را زد «لفظ به لفظ: زد مردی/ آن مرد زید را.»
اما، نمونهی اعلای جملهی اسمیّه جملهای است با ترتیب سازهای «اسم + اسم»، مانند مثال «7»، یا جملهای است با ترتیب سازهای «اسم + فعل» که در آن اسم در حالت فاعلی است، مانند مثال «8» زیر (ص 137 – 136).
«زید مردی است.» rajul –u-n (7)zayd – un
نکره – فاعلی – مرد: خبر فاعلی – زید مبتدا
«زید برخاست.» qāma (8) zayd – un
ایستاد: خبر فاعلی – زید: مبتدا
4- مطلب درخور توجه دیگر دربارهی جملههای فعلیّه و اسمیّه، نحوهی تعیین حالتهای نحوی، یعنی تصریف اسمی در این جملههاست. ما در ذیل بند «1» و مشخصاً در شکل «4»، با طرح کلی حالتدهی در نظریهی نحوی سیبویه آشنا شدیم. مطابق آن طرح، رابطهی میان «عامل» و «معمول» در مورد مثال «6» و مثالهای مشابه آن گونه است که در شکل «6» مشاهده میشود (ص 141).
شکل «6»: رابطهی میان «عامل» و «معمول» در مثال 6
شکل «7»: رابطهی میان «عامل» و «معمول» در مثال «7»
همانطور که ایتکونن در ادامه گفته است «ولی، بسیاری از دستورنویسان، از قائل شدن به تبیین مشترک برای این دو نوع جملهی بنیادی [جملههای اسمیّه و جملههای فعلیّه] خودداری کردند،» (ص 141). وی به نقل از بوهاس و همکاران (1990: 72 – 64) تصریح کرده که در واقع در سنت مطالعات زبان عربی همواره بین «انگاره حاکمیت» (government model) برای تحلیل جملههای فعلیّه و «انگارهی اسنادی» (predicative model) برای تحلیل جملههای اسمیّه رویارویی و تعارض وجود داشته است (ایتکونن، ص 141).
5- دربارهی شباهت میان رویکرد سیبویه با رویکردهای نوین زبانشناختی دیدگاههای گوناگونی ابراز شده است که ایتکونن از آنها سخن گفته است (ص 148 – 145).
کارتر (1968: 187 – 179) بر شباهت میان نحو سیبویه و «تحلیل سازهای بلافصل» (immediate constituent analysis) بلومفیلد تأکید ورزیده است. اُونز (1988) از جمله محققانی است که معتقد است نحو سیبویه حقیقتاً نوعی دستور وابستگی است. ایتکونن نیز خود در این گروه جای میگیرد. ایوب و بوهاس (1983) نحو سیبویه و سنت مبتنی بر آن را همسو با دستور زایشی – گشتاری دانسته و مشخصاً مفهوم «اصل» و «فرع» را در آن سنت تداعی کنندهی مفهوم زیرساخت انتزاعی در برابر روساخت تفسیر کرده است. ایتکونن این استدلال را قانع کننده ندانسته و گفته است که روشنترین تعبیر مفهوم «اصل» را میبایست «پررخدادترین» (most frequent)، «مکرّر» (frequent)، «معیار» (standard)، «اوّلیه» (primary)، یا حتی «بینشان» (unmarked) دانست. بر همین اساس، «فرع» عبارت است از «نامکرّر کم رخداد» (infrequent)، «ثانویه» (secondary)، یا حتی «نشاندار» (marked). ایتکونن در ادامه استدلال میکند که «روابط گشتاری، تاویلی» (transformational relations) موردنظر زبانشناسان عرب روابطی است میان جملههای «واقعی» (actual) یا «روساختی» (surface). به عنوان نمونه، چنین رابطهای میان جملهی «6» و صورت مجهول آن که در شمارهی «9» ذیل آمده (یعنی جمله شماره «23» در ایتکونن) وجود دارد. اما همچنانکه گفته شد این رابطه همانند رابطهی گشتاری مطرح در دستور زایشی نیست. در این دستور، رابطهی گشتاری بین صورتی انتزاعی و زیرساختی با صورتی با انتزاع کمتر، یعنی روساخت، برقرار است. اما رابطهی گشتاری/ تأویلی مورد نظر سنت زبانشناسی عربی رابطهای است بین جملهی واقعی و روساختی «6» و جمله واقعی و روساختی «9».
zayd – un (9) ḍuriba
«زید زده شد». فاعلی – زید زده شد
به باور این نگارنده رابطهی گشتاری/ تاویلی موردنظر سنت زبانشناسی عربی همان نوع رابطهای است که در دوران اخیر و مشخصاً در دههی پنجاه میلادی توسط زلیگ هریس، زبانشناس ساختگرا و صورتگرای امریکایی و استاد چامسکی و واضع اصطلاح انگلیسی transformation («گشتار»)، مطرح گشت بنگرید به دبیر مقدم 1389، ص 95، پانویس «2»).
6- مقایسهای که ایتکونن از رویکرد دستوری سیبویه با رویکرد دستوری پانینی به دست داده در هر چه روشنتر کردن آن دو رویکرد بسیار راهگشاست. ایتکونن تصریح کرده تصوری که سیبویه از دستور در نظر داشته با تصوری که پانینی از آن مدنظر داشته بسیار متفاوت است. همان طور که در شکلهای «1» و «2» مشاهده میکنیم، انگارهی دستور پانینی نظامی است اشتقاقی که از معنا شروع میشود و با بخش واجی خاتمه مییابد و در حد میان آندو نحو و صرف واقع است. این نگارنده با به دست دادن انگارهی دستور نقشگرای نظاممند در شکل «3» به شباهتهای میان آن و شکلهای «1» و «2» اشاره کرده است. اما در مقابل در انگارهی زبانی سیبویه نحو از یکسو و صرف و واجشناسی از سوی دیگر سطوح زبانی مجزایی هستند و هیچ تلاشی برای گذر از یک سطح به سطح دیگر نمیشود. افزون بر آن، همچنانکه پیشتر نیز گفته شد «... دستور او فاقد هرگونه بخش معنایی مدون و نظامیافته است.» (ایتکونن، ص 148). در شکل «8»، که از ایتکونن (ص 149) نقل شده، انگارهی دستوری موردنظر پانینی در مقایسه با انگارهی دستوری سیبویه نشان داده شده است. محل قرار گرفتن فعل در این دو انگاره منعکس کنندهی جایگاه بینشان آن در سانسکریت و در عربی قدیم (کلاسیک) است.
شکل «8»: انگارهی دستوری پانینی و سیبویه
تصور میکنم به قدر کافی از دیدگاه ایتکونن مبانی رویکرد زبانشناختی سیبویه را معرفی کردیم. اینک بر آنم که اشارهای هم به جایگاه وی در گسترهی تاریخ جهانی زبانشناسی داشته باشم. نظر ایتکونن در این موضوع بسیار گویاست. او میگوید:
«به نظر من روشن است که نظریهی دستوری او نسبت به نظریهی دستوری پانینی در سطح نازلتری قرار دارد. با این همه، نحو سیبویه بر پایهی معدود تعمیمهای کاملاً صورتگرایانه بنا نهاده شده که به طرزی بسیار منظم عمل میکنند، و من تردید دارم که هرگونه توصیف نحوی در غرب تا پیش از 1900 به چنین سطح نظری دست یافته باشد. خاصه اینکه، ارزش توصیفهای نحوی غربی به سبب ناتوانی آنها در تفکیک نهادن میان مسائل نحوی و معنایی غالباً رو به کاهش نهاده است.» (ص 159 – 160).
اثر ارزشمند دیگری که از دستاوردهای سیبویه (8) (و نیز دانشمندان پس از او) بحث کرده است کتاب سنت زبانشناسی عربی نوشتهی بوهاس و همکاران (1990) است. بوهاس و همکاران در پیشگفتار کتاب میگویند «پیکرهی زبانشناسی عربی، بیشک، در کنار سنتهای زبانشناختی هندی و یونانی، یکی از سنتهای عمده در جهان است. در نتیجه روشن است که میزان فضای بسیار اندکی که در آثار اصلی در زمینهی تاریخ زبانشناسی (مانند رابینز (1967) به آن اختصاص داده شده متناسب با اهمیت واقعی این سنت نمیباشد.» (ص ix). به باور این نگارنده این انتقاد بسیار بجا و وارد است زیرا در کتاب رابینز مجموعاً فقط یک صفحه به سیبوه (9) اختصاص داده شده است (بخش اعظم صفحهی 98 و کمتر از دو سطر از صفحهی 99 کتاب). البته، در همین یک صفحه نکات آموزندهی شایان توجهی دربارهی سیبویه طرح شده است. پیش از اینکه از آن نکات سخن بگوی مطلب کلیتری را از اثر رابینز در مورد زبانشناسان متخصص در زبان عربی نقل میکنم: «اما روشن است که زبانشناسان [متخصص در] عربی بصیرتهای ساخته و پرداختهی خود رادر یافتن نظاممندیهای زبانشان پیافکندند، و به هیچ روی انگارههای یونانی را بر زبان خود تحمیل نکردند و این برخلاف راهی است که دستورنویسان لاتینی به آن روی آورده بودند.» (ص 98). رابینز تصریح کرده که «مطالعات دستوری در زبان عربی در پایان قرن هشتم [میلادی] با دستور سیبویه به اوج خود رسید... اثر سیبویه، معروف به الکتاب، توصیف دستوری زبان عربی و آموزش آن را از آن زمان به بعد تثبیت کرد.» (ص 98).
رابینز از جمله توفیقهای سیبویه را در این میداند که وی به توصیفی آوایی از خط عربی که بیسابقه و از آنِ خود او بود دست یافت که «اگرچه به سطح توصیفهای سنت زبانشناسی در هند نمیرسید اما پیشرفتهتر از علم آواشناسی در غرب هم درگذشته و هم در عصر معاصر بوده است.» (همانجا). رابینز خاصه از توفیق سیبویه ودیگر دستورنویسان زبان عربی در تعیین و توصیف اعضای گویایی، سازو کارهای دخیل در تولید آوا، مخرج آواها، و تقسیمبندی آواها براساس جایگاه و جهت تولیدشان از حنجره تا لبها و خیشوم سخن گفته و میافزاید «با قطعیت باید گفت که مبنای تولید در طبقهبندی آواها و ترتیب توصیف آنها، از قسمت پسین دهان به قسمت پیشین آن، با سنت هندیها منطبق است، و توفیق دستورنویسان عرب [و در واقع مسلمان] در این شاخهی زبانشناسی، به لحاظ دقّت در توصیف، به مراتب موفقیتآمیزتر از یونانیان و رومیهای بود.» (ص 99 – 98).
این نگارنده لازم میداند در اینجا این مطلب را یادآوری کند که کتاب مخارجالحروف تألیف ابن سینا، که سال نگارش آن بعد از 414 در اصفهان بوده، شرح مبسوطی از اعضای گویائی به دست داده و تقسیمبندی آواها در آن از چاکنای شروع میشود و به لبها خاتمه مییابد. گفتنی است که در آواشناسی نوین (در قرن بیستم و پس از آن) توصیف و طبقهبندی آواها از دو لب آغاز میشود و به آواهای چاکنائی در حنجره ختم میشود. با درنظر گرفتن این واقعیت که اکثر آواهای زبانی در زبان انسان بر اساس هوای خارج شده از ریهها تولید میشوند و اوّلین عضو گویائی که این هوا با آن برخورد میکند تارهای صوتی واقع در چاکنای و حنجره هستند و آخرین عضو گویائی لبها میباشند در مییابیم که تقسیم بندی دستورنویسان هندی، سیبویه، و ابنسینا به مراتب منطقیتر و طبیعیتر از تقسیم بندیهای رایج در آواشناسی نوین میباشد.
پس از این گریز، بار دیگر به معرفیای که بوهاس و همکاران (1990) از آرای سیبویه به دست داده اند باز میگردیم و به این محضر بسنده میکنیم که در اینجا نیز بر گفتمان بنیاد بودن رویکرد دستوری سیبویه تأکید شده است. مفاهیمی همچون «نیت (niyya) گوینده (10) و دو مفهوم مرتبط با آن یعنی «اعمال» (I’māl) و القا (ilḡā’) مؤید این مدعاست. «اعمال» راهبردی است که گوینده به خدمت میگیرد تا نشان دهد «او قصد دارد مستقیماً تأکید ورزد که دربارهی آنچه میخواهد بیان کند چندان مطمئن نیست، در صورتی که کاربرد القاء دلالت بر آن دارد که تردید به صورت نوعی تجدید نظر (afterthought) [در آنچه گوینده پیشتر بیان کرده] ابراز میشود. به بیانی دیگر، اعمال و القاء دو راهبرد متفاوت است برای بیان چیزی که شخص دربارهی آن اطمینان ندارد؛ بر گوینده است که تصمیم بگیرد کدام راهبرد برای آن موفقیت مناسبترین است.» (ص 38).
مفهوم دیگری که باز به وضوح نشان میدهد که رویکرد زبانشناختی سیبویه گفتمان بنیاد است مربوط به بازنمائی ساختاری و صوری پارهگفتهها و خاصه ترتیب واژهها در جمله است. در این بحث دو مفهوم «تفدیم (11) و تأخیر (12)» (taqdīm wa-ta’xīr) مطرح است که هر دو «نیت خاص و مشخصی را از سوی گوینده» منعکس میکنند (بوهاس و همکاران، ص 39). آنها بیدرنگ قول ذیل را در این خصوص از الکتاب آوردهاند «[گویندهها] هر آنچه را که به نظر آنها مهم است که به آن صراحت ببخشند و نیز هر آنچه را که بیان آن را ضروری میدانند، تقدیم [= پیشایند] میکنند.» (بوهاس و همکاران، ص 39).
مفاهیم «تقدیم» و «تأخیر»، یا به بیانی آشناتر برای زبانشناسان امروز «پیشابندی/ پیشایندسازی» و «پسایندی/ پسایندسازی»، مفاهیمی هستند که هم نقشگرایان (همچون دستور نقشگرای نظاممند هلیدی و متیسن (2004)، رویکرد ساخت اطلاع لمبرکت (1994))، و هم «صورت گرایان» (همچون «کمینهگرائی» (ریتزی (1997))، به آن توجه ویژه دارند.
منابع تحقیق :
دبیرمقدم، محمد (1389)، زبانشناسی نظری، پیدایش و تکوین دستور زایشی، چاپ چهارم، سمت، تهران،
Anderson, Stephen R. (1985), Phonology in the. Twentieth Century, Chicago, Chicago University Press;
Ayoub, G and G. Bohas (1983), "Les grammairiens arabes, la phrase nominale et le bon sens", Versteegh et ah, 31-48;
Bloomfield,L. (1933), Language, New York, Holt;
Bohas, G.,J-P.Guillaume and D.E. Kouloughli (1990), The Arabic Linguistic Tradition, London, Routledge;
Cardona, G. (1988), Panini: His work and Traditions, vol. I, Delhi, Motiial Banarsidass;
Carter, M.G. (1968), A Study of SIbawaihVs Principles of Grammatical Analysis, Doctoral dissertation, Oxford, Supplied by the British Library;
Chomsky, N. and M. Halle (1968), The Sound Pattern of English, New York, Harper and Row Publishers;
Emeneau, M. B. (1988), "Bloomfield and Panini", Language, Journal of the Linguistic Society of America, vol 64; 755-761;
Fakhry,M. (1970), A History of Islamic Philosophy, New York, Columbia University Press;
Halliday, M.A.K and Ch. Matthiessen (2004), An Introduction to Functional Grammar, (3rd edition), London, Arnold;
Hockett, C. (1970), A Leonard Bloomfield Anthology, Bloomington, Indiana University Press;
Itkonen, Esa (1991), Universal History of Linguistics, Amsterdam, John Benjamins Publishing Company;
Kiparsky, P. and J.F.Staal (1969), "Syntactic and Semantic Relations in Panini:, Foundations of Language, vol-5: 83-117;
Lambrecht, k. (1994) Information Structure and Sentence Form, Cambridge, Cambridge University Press;
Owens, J. (1988), The Foundations of Grammar: An Introduction to Medieval Arabic Grammatical Theory, Amsterdam, John Benjamins;
Robins, R. H. (1974), A Short History of Linguistics, (4th ed.), Bloomington, Indiana University Press;
Staal, J.F. (1967), Word Order in Sanskrit and Universal Grammar, Dordrecht, D.Reidel;
منبع مقاله :
زیر نظر غلامعلی حدادعادل؛ (1390)، جشننامهی دکتر سلیم نیساری، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ اوّل.
پینوشتها:
1. دانشگاه علامه طباطبایی، عضو پیوستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
2. «از تعبیر معناشناسی زایشی» استفاده نکردم زیرا این خود برابر نهادی است برای انشعابی که از درون زبانشناسی زایشی جوانه زد و از سال 1963 تا حدود سال 1973 رویکردی بسیار مطرح و تأثیرگذار در نحلهی زایشی بود. برای خواندن شرح مفصل این انشعاب به کتاب زبانشناسی نظری: پیدایش و تکوین دستور زایشی (دبیرمقدم 1389، فصل پنجم) مراجعه کنید.
3. جملهی بسیار مهم و قابل تعمق اِمنو را در ذیل نقل کردهام:
“…which in Fact was sparked by Europe’s becoming acquainted with Indian grammar at the beginning of that century.” (P. 756).
4. این نگارنده در سال 1992 – 1993، در زمانی که دورهی فرصت مطالعاتی خود را در دانشگاه کالیفرنیا در شهر برکلی میگذراند، پروفسور اِمنو را در گروه زبان شناسی آن دانشگاه ملاقات کرد. وی دربارهی کار میدانی خود در نیمهی اول قرن بیستم در زبان براهوئی در شبهقاره برای من توضیح داد. خاطرهی آن دانشمند فرهیختهی بلندقامت را که به نظر میآمد در آن هنگام افزون بر هشتاد سال داشت اما پرنشاط و پویا بود و سخنرانی علمی ایراد میکرد گرامی میدارم.
5. کهنترین آثار مقدس آئین هندو چهار ودا (متعلق به حدود 1300 – 800 پیش از میلاد) است که سرودهای دینی هستند با موضوعهای گسترده و متنوعی همچون منشاء پیدایش جهان و ستایش خدایان مختلف (ایتکونن، ص 5 – 6).
6. Sībawaihi
7. ‘Discourse-Based;Linguistics
8. Sībawayhi
9. Sībawaih
10. Intention of the speaker
11. anteposition
12. Postposition
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}